آخرین فیلم های منتشر شده در سایت مای موویز

روایت داستان زندگی امپراتور فرانسه، ناپلئون بناپارت که برای رسیدن به قدرت و جایگاه مدنظر خود دست به هر کاری می زند و رابطه پیچیده و ناپایداری را با ملکه ژوزفین آغاز می کند و ...

جی (مایکا مونرو) نوجوانی است که مثل بسیاری دیگر از هم سن و سالانش، دنبال ماجراجویی است. اما پس یک اتفاق، همواره حضور یک نیروی ناشناس را در اطراف خود حس می کند که قصد آسیب رساندن به وی را دارد…

فیلم برگرفته از داستان «نوح» است که در آن کل جهان قرار است به زیر آب برود و در این میان شخصی به نام «نوح» (راسل کرو) کشتی بزرگی را میسازد و از تمامی حیوانات یک جفت را سوار میکند تا مانع منقرض شدن نسل آنها شود...

داستان فیلم درباره ی یک کارمند آرام است که زندگی اش به نوعی از خلال نگاتیوهایی که برای مجله ی تایم ظاهر و چاپ می کند، می گذرد. زمانی که یک عکس ستایش شده، عکسی که برای چاپ شدن روی جلد آخرین نسخه ی مجله انتخاب شده است، گم می شود، والتر مجبور می شود وارد ماجراهای دنیای واقعی بشود تا عکس را پیدا کند ...

شش ماه پس از پخش شدن ویروس خشم در بریتانیا، جمعیت وحشی شده این کشور همه چیز را نابود کردند و خسارات زیادی را بر دولت وارد کردند. بازماندگان نیز به کشور های دیگر مهاجرت کردند ولی ارتش ایالات متحده با سربازانی آموزش دیده و خبره وارد بریتانیا شدند و این سرزمین را از ویروس خشم پاکسازی کردند...

"آلیو"(اِما استون) دختر باهوش و ذاتاً خوش قلبیست که البته در دبیرستان چندان مورد توجه بچه های مدرسه نیست. اما بر اثر یک دروغ و متعاقب آن سوء تفاهم ناشی از دروغ، شایعاتی در بارۀ او در مدرسه می پیچد و کانون توجه همکلاسی هایش به ویژه پسرهای مدرسه می شود. این مسأله باعث می شود که زندگیش به هم بریزد و ناخواسته از دید بچه های مدرسه، تبدیل به چیزی شود که در واقع نیست و ...

بعد از اینکه چند ماه از قتل یک دختر می‌گذرد حتی بدون اینکه هیچ پیشرفتی در پرونده قتل این دختر حاصل شده یا فرد خلافکار مشخص شود، میلدرد هیز تصمیم بزرگی گرفته و قدم خیلی محکم و مهمی در زندگی خود برمی دارد او سه تابلو که مسافران و رهگذران را به شهر کوچک خود هدایت می‌کرد رنگ کرده و روی آن پیام‌های جنجالی و معناداری نوشت که اشاره مستقیمی به رئیس پلیس مورد احترام مردم شهر یعنی ویلیام ویلوبی داشت ...
سه بیلبوردهای خارج از ابینگ میزوری

داستان فیلم از یکی از روزهای پایانی فیلم، روز 488 شروع می شود و یکباره همه چیز به روز اول بازمی گردد. داستان اصلی از تاریخ 8 ژانویه هنگامی که تام هانسن (جوزف گوردون لویت) با سامر فین (زو دشانل)، دستیار جدید رئیسش در دفتر دیدار میکند شروع میشود. تام به عنوان یک معمار آموزش دیده، اما به عنوان یک نویسنده در شرکت کارت پستال لس آنجلس کار میکند. پس از یک شب رقص و موسیقی که تام همراه با دوستش مکنزی و سامر سپری میکند، مکنزی در حالی که مست است اذعان می کند که تام به سامر علاقهمند است. سامر و تام شروع به آغاز دوستی میکنند، اما سامر به عشق حقیقی اعتقاد ندارد و به تام میگوید که هیچ وقت نمی خواهد دوست پسر داشته باشد…

داستان فیلم در مورد مرد جوانی به نام "سامی فیبلمن" است که در دوران پس از جنگ جهانی دوم در آریزونا بزرگ می‌شود. او طی سال‌های هفت تا هجده سالگی خود، یک راز خانوادگی را کشف کرده و متوجه می‌شود که چگونه قدرت فیلم‌ها می‌تواند به او کمک کند تا حقایق را ببیند و ...

داستان درمورد دکتری به نام “مارگارت” هست که درباره ی پدیده های ماوراء الطبیعه مثل افرادی که توانایی خواندن ذهن را دارند، شکارچیان ارواح و شفادهندگان تحقیق می کند تا اینکه به موردی بر میخورند که ...